دو تا شعر دیدم از یه دختری که از پروازش 6 سال می گذره اما هنوز می تونه احساسی رو به دلی پیوند بزنه . راستی ماه پیشونی الان کجاست؟
....و زمان می گذرد
از پس ثانیه ها
به تمنای طلوع
از سز آغاز کلام
...و زمان می گذرد
از سر پیچک خواب
تا سرای آفتاب
و حضوری روشن...
و دومیش:
آسمان در غربت است
ابرها می گریند
تلخی لحظه مرگ٬
تپشی در پس دایره هاست
کره ی خاکی سرد
مردمانی بیجان
بی خبر از خوشی ثانیه ها
عشق کاغذ به قلم...
آسمان خسته از این انسانها
در به در از پی خورشید
ابرها می گریند....
خیلی زیبا و لطیف بود.نمیشه گفت حیف شد چون نمی دونیم اگه می موند چی می شد وحالا که رفته شاید شب شعری با حضور حوری ها برپاست بالا.